خاب دیدم تو یه هتلی اردوگاهی جایی بودیم، بعد خیلی جزئیات داشت ولی چیزی که ازش یادم مونده اینه که وان‌دیرکشن‌و دیدیم اون‌جا! چرا حالا کریس مارتین یا کوهن یا جان لنونی چیزی ندیدیم؟ چون دیشب جدّن بد خابیده بودم. بعد شروع کردم با یکی‌شون حرف زدن که احتمالن ذهنم اون‌و هَری استایلز فرض کرده بود ولی تو خابم قیافه‌ و صداش شبیه ژوزف مورگان بود و همون‌قدرم لعنتی حرف می‌زد. من بهش گفتم که زمان تینیجری‌م یه کم طرفدارشون بودم، - نکته خیلی مثبت خابم اینجاش بود که من‌م به قدری لهجه بریتانیایی داشتم که خودم‌ تو خاب غرق در تعجب و لذت شده‌بودم- بعد هری/ژوزف پرسید که چرا فقط زمان تینیجری‌م و چرا الان دیگه نه؟ و من یه کم مِن و مِن گردم و گفتم خب، سبک موسیقی موردعلاقه‌م اصلن این‌ نیست ولی چند تا از آهنگاشون‌ واقعن خوبن و دوسشون دارم، که در واقع ندارم. البته این به قدر کافی قانع‌کننده نیست و به نظرم اگر هر زمانی آدم یه بند موسیقی ببینه و بنا کنه به حرف زدن باهاشون، باید حتمنِ حتمن خودش‌و یه طرفدار خفنِ همیشگی نشون بده حتا اگر آخرین بندی باشن که حاضره آهنگاشون‌و گوش کنه؛ اما توی خاب‌م هری/ژوزف گفت که قانع شده و من حق‌ دارم. حالا چرا ذهنم باید قیافه و صدای ژوزف مورگان‌و جایگزینِ هری کنه؟ چون ژوزف مورگان تنها فالویینگِ اینستاگراممه و تنها کسیه که هر وقت اینستاگرام‌و باز می‌کنم عکساش میان جلوی چشم‌م و صداش از توی ویدیوهاش می‌خوره به گوشم. چرا ژوزف مورگان تنها فالویینگِ اینستاگرام‌مه؟ چون صدا و لهجه‌ش لعنتیِ لعنتیاست. چرا لهجه‌ش انقدر لعنتی میاد به نظرم؟ چون آبویِسلی من دیوونه‌ی لهجه‌ی بریتانیایی‌ام.