نمی‌تونم تصمیم بگیرم که این غربت و دوری از خونه‌ست، یا تنها موندنه، یا سرما، یا اضطراب یا تاثیر آهنگا یا تاثیر پاییز یا چی.. فقط احساس بدی دارم. احساس خیلی بدی دارم

 

پی‌نوشت 1: شاید این فقط در حال حاضر نداشتنِ کسی که بهش بگم چه احساسی دارمـه.

پی‌نوشت 2: یا شاید فقط احساس خیییلی خوبی دارم، و یادم رفته احساس خیییلی خوبی داشتن چه‌جوریه؛ چون خیلی وقته که احساس خیییلی خوبی نداشتم. مثل وقتی که یه چیز خیلی یخ می‌خوره به پوست آدم و آدم تو لحظه‌ی اول احساس می‌کنه یه چیز خیلی داغ خورده به پوستش! مضحکه.

 

این پاییز -تکرار می‌کنم- یه پلی لیستِ fuckin' awesome دارم -جوری که تو تمامِ مدت گوش دادنش یه بارم حتا یه ذره، متمایل نمی‌شی که بزنی آهنگ بعدی-؛ و تازگی دوتا از آدمای دوست‌داشتنی زندگیم‌و بعد مدت‌ها که دلتنگ‌شون بودم دیده‌م؛ و تازگی یه کار مسخره که علارغم مسخره بودن‌ش، درآمد نسبتن خوبی ازش خاهم داشت رو تموم کردم؛ و در حال حاضر هیچ امتحانی ندارم که لازم باشه به‌خاطرش درس بخونم؛ و باز دوباره به تعطیلات عظیم‌م برگشته‌م؛ و امشب قیافه‌م‌و دوست دارم، و ساعت هشت و پنجاه و نه دقیقه‌ی شبه؛ و کوئین داره می‌خونه! It's legen, wait for it, dary! Fuck off bad feelings! It's legendary!