تعطیلات عظیمی پیشِروم نیست. در واقع اگر این دیوارِ رویهرو که روش پنجره و پرده و سی و سه تا عکس داره رو "پیشِرو" در نظر بگیریم و بعد، از اتاق به مقصد تراس خارج شیم و بریم جلو تا برسیم به دیواری که از دیوارای معمولی کوتاهتره و منتهاالیه تراسه و اگه از روش بپریم پایین سه چاهار متر پایینتر توی حیاط فرود میایم(احتمالن نه صحیح و سالم)، تعطیلات من همون دیوارهس که از دیوارای معمولی کوتاهتره. به اندازهی نصف عرض اتاق به علاوه عرض تراس باهاش فاصله دارم. تعطیلاتم پیشِ روم نیست؛ عظیمم نیست. اندازه همون سه چاهار متری که از کف تراس تا کف حیاطه. فقط کاش قطع نخاعی چیزی نشم.
امروز وقتی درک کردم -با وجود به تحصیل اشتغال نداشتن در حال حاضر- توی تعطیلات نیستم، که داشتم بعدِ یه وقفهی کوتاه بین کار برای ناهار از جلوی درِ یه استخر رد میشدم که برگردم به محل کارم، با نگرانیِ تموم نشدن کارم، عقب افتادنِ کارم، تموم شدن شارژ تبلت، خراب بودن پاوربانک، باز شدن بند کفشام، عقب رفتنِ روسریم، به اندازه کافی بلند نبودن مانتوم، درد شدید مچ دست چپم، درد معمولی کمرم، گم شدن و دزدیده شدن، و یه دختر که -برعکسِ من که هنوز فک میکردم تو تعطیلاتم- تو تعطیلات نبود ولی معلوم بود چیزی جز پرسش کلاسی زیست و عکس پروفایل تلگرامش نگرانش نکرده، رفت توی استخر. بعد من فهمیدم که در واقع این دخترهس که علارغم اشتغال به تحصیل، توی تعطیلاته چون حتا امروز پنجشنبه بوده و مدرسهم نرفته، فردام جمعهست و مدرسه نمیره و من تا یه ماه دیگه حتا جمعه ها و تعطیلات رسمی هم نمیتونم دیرتر از هفت و نیم صبح پاشم و زودتر از شیش و نیم عصر برگردم خونه. و باید نگران تموم نشدنِ کارم و درد مچ و کمر و گردن و استخر نرفتن باشم.
پلیلیستِ خفنِ خفنم افتاده گوشه ربهکا. یه دورم وقت نشده آهنگاشو گوش کنم تا حالا. پورت هندزفریِ روی بند کیفم همینجوری بی استفاده مونده، هندزفریِ خفنِ Rockم هم. آخرین عکسی که با ربهکا گرفتم واسه اون دفعه ایه که تیشرت راه راه افقیمو پوشیده بودم و عکس پروفایل تلگراممو هزار ساله عوض نکردم.