بالای پله ها توی پاگرد تاریک که نیم‌چه نوری که از لای درِ باز اتاق می‌اومد داشت سعی می‌کرد کم کنه از تاریکی‌ش، وایستاده بودم و به حرفاشون گوش می‌کردم. می‌دونستم باید برم پایین و ترجیح می‌ده باشم پیش‌ش. به مامان می‌گفت: "میخاستم برم سینما، حنا نبود، هیچ‌کس دیگه ای ام باهام نیومد. تنها رفتم." تو پاگرد وایستاده بودم و غصه خوردم که نبوده‌م و تنها رفته سینما. داشت می‌گفت: "خیلی دیروقت رسیدم خونه." دوییدم از پله ها پایین و خودم‌و وارد گفت‌گو کردم: "حتمن هزار بار بهت زنگ زدن که چرا انقدر دیر کردی." لبخند زد به حضورم : "آره! هزار بار زنگ زدن". پرسید: "چه رنگی ام الان؟" گفتم صورتی. بعد یادم اومد که دفعه قبل آجری بوده و آجری چه فعل و انفعالاتی رو باید از سر بگذرونه تا بشه صورتی؟ اونم صورتیِ مایل به قرمزی که به هیچ‌وجه سرخابی نیست، مات‌م نیست، شفافه. رنگِ همون لاکی که امروز زد به انگشتای دستش. رنگ انار. یه کمی تیره‌تر از رنگِ اون کلاه‌گیس فرفری که گذاشت سرش تا ازش عکس پرتره بگیرم. صورتیا خوش‌حالن. لباسای سفید با طرح سنجاقکای قرمز و سبز می‌پوشن و از شما می‌خان بند یقه شون‌و کراواتی ببندین. صورتیا عاشقن، عدس‌پلو می‌خورن، ماری‌جوانا می‌کشن، عکس می‌گیرن و هرچند معتقدن حالِ خوششون موندنی نیست و این اعتقادو می‌ذارن پای واقع‌بینی‌شون، اما خوش‌حالن و چی بهتر از خوش‌حالی که کم پیش می‌آد خوش‌حال باشه و از قضا این بار صورتی ام هست؟ صورتیا به این‌م معتقدن که یه سری آهنگا رو باید وقتی داری با یکی -ترجیحن دوستت- حرف می‌زنی، تو پس‌زمینه بشنوی، نه وقتایی که تنهایی و قصدت آهنگ گوش دادنه؛ و از شما متشکرن که می‌دونین چه آهنگایی رو حین حرف زدن باهاشون باید پلی کنین. صورتیا چند دقیقه بیش‌تر محض بستنی خوردن نمی‌مونن، اما وقتی می‌رن شما دیگه فقط شیریِ مایل به کرِمیِ نیستین، شیریِ مایل به کرِمی با خال خال‌ صورتی‌این.