۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حبیب» ثبت شده است

And the Moon is something more than supercalifragilisticexpialidocious tonight

- و تو تنها یا حداقل اولین آدمی هستی که وقتی دل‌گرفته‌گی بهم فشار می‌آره دلم میخاد باهاش حرف بزنم

- شاید خودت فهمیده باشی منم خیلی شدید دلم گرفته‌س این وقتا! واسه تو فایده‌ای داره؟

- بلی بلی! کاملن احساس امنیت می‌کنم. اگه واسه تو تاثیری نداره به همین فک کن که چه آرامشی واسه من می‌سازی، همینم خوبه دیگه!

- دیوونه به نظرت اگه چیزی تاثیر نداشته باشه آدم تکرارش می‌کنه؟!

- تو خوبی، تو ماهی، فدات بشم الاهی

- تو ماه‌تری،تو ماهی.. ماه، ماه نقره‌ای کامل!


  • ۳
  • ۱
    • حن ‍ا
    • يكشنبه ۳۰ آبان ۹۵

    چه‌گونه از یک حنا یک شازده‌کوچولوی جیبی بخاهیم

    شازده‌کوچولوی جیبی می‌خام. عح

    خاسته‌هات‌و بنویس یادمون نره. دارن زیاد میشن هی

    نمی‌دونم کجا دارن وگرنه می‌خریدم.. خانه‌کتاب و اون اطراف هیچ‌کدوم نداشتن. ولی تو همه‌چی‌دون ِ منی ^_^

    همه‌چی‌دون ایهام داره؛ داننده‌ی همه‌چیز، پر از همه‌چیز. مث زباله‌دان که پر از زباله س، همه‌چی‌دان‌م پر از همه‌چیه

    همه‌چی‌دون به منظور ظرفی سرشار از آب‌نبات بنفش و اطلاعات راجع به مغازه های چیز خوش‌مزه دار و غذا و بستنی خوریای دنج، هم‌چنین اطلاعات راجع به این‌که کتاب شازده کوچولوی جیبی رو کجا می‌تونی تهیه کنی. و چیزای بالای معمولیِ دیگه

    - ^____^ شازده کوچولوی جیبی می‌خرم برات اصن


  • ۵
  • ۱
    • حن ‍ا
    • جمعه ۷ آبان ۹۵

    می‌گه جذذذاب‌و‌ یه‌جوری میگی من می‌دونم چه شکلی هستی الان ^_^

    - خوبه؟ هیجانم داره بنظرم.. اگه یه نیمه ی گمشده پیدا کنی مثلن

    نیمه گمشده رو بعید میدونم.. چی بود بعید نمیدونستم؟ .. یادم نیس

    دلم برات تنگ شده گح:/ البته آبنبات بنفش ارجحیت داره به تو، تو انتهای جدولی

    امروز نمیای بریم بیرون؟

    سه رسیدم خونه

    نمیرسیدی خب

    خبر نداشتم که

    این تاچ نیستی دیگه

    تو حالت عادی تو تا شب نیستی، اونی که باید غیر عادیشو به عرض برسونه تویی نه من

    من این همه عادی بودم تو به عرض رسوندی؟

    من عارضم همیشه، تو نیستی دیگه، عی بی خبر بده ترینی. بی خبر بده :|

    - :))))))))

    بیمار خنده های توام بابا جان!

    - :*

    - روان نویس بنفشم خریدم. حیفم میاد بنویسم باش تموم شه

    کاش طرفای خونه تون بودم لااقل میومدم خفتت میکردم

    - شربت میدادم بهت. آلبالو

    - آلبالو


    من نمیخام کسیو دوس داشته باشم

    میدونی پروژه م به کجا رسید؟ پروژه What you Wholeheartedly want

    به کجا؟

    - به اینجا که تو باید فال این لاو بشی. ترجیحن با یه آدم جدید؛ ینی نه که مثن طرفو قبلن ندیده باشی حتمن، ولی کراش مراش روش نداشته باشی از قبل. و اینکه میگم باید، نه که لازم داشته باشه تو سعی کنی، ولی این فاز "نمیخام کسیو دوس داشته باشم"و بذاری کنار. به دنیا عشق بورزی که طرف که اومد گارد نگیری

    باشه آدمشو پیدا کنم میذارم تو برنامه هام :))

    نه، نباید اول آدمشو پیدا کنی بد فازتو عوض کنی. برعکس. Let the Right One in بابا

    ینی هرکی بود؟ هرکی اومد؟

    میفمی طرف خودشه یا نه دیگه

    - اگه مثلا لاو یه دریاچه باشه، من تو ساحلش باشم، نوک انگشت پام خیس بشه از آب دریاچه هه، من میشم یه آدم دیگه. اینو بت قول میدم. منتها دستامو بستم با طناب به اون عقبا :))

    تو ساحلش نیستی اصن. هستی؟

    شایدم فقط صداش به گوشم خورده، فک کردم تو ساحلشم!

    من دقیقن میگم که باید بری تو ساحلش تا موج بهت بخوره دیگه.. از اون عقبا چه انتظاری داری. میدونی چه انتظاری داری؟

    نه!

    که انقددد طوفانی و متلاطم بشه که تو از ته دنیا خییییس آب بشی

    - دیدی چه صاف زدی؟:))

    خیلی صاف میزنم من اصن^^

    کسی نیس انقد متلاطم بشه ، یقیناً

    میشه ولی نه یهو از اول. تو تو ساحل باشی میبینی تلاطمشو، از ته دنیا که نمیبینی. منم نمیگم برو تو دریا که، همون تو ساحل پرسه بزن چیزیو از دس ندی:))

    کوسه و ماهی تزئینی گیرم نیاد ، حتما خرچنگ و گوش ماهی پیدا میکنم.. سوار شیم بریم دریای رشت:))

    بارون بزنه بریم شمال تی بی تی سیر و سفر

    رو شیشه دون دون بزنه. لیمو بخوریم :))

    آلبالو

    دلم اتوبوس میخاد ، کاملا سانروف. بریم شمال، نم بارون بزنه باد موهامونو ببره یخ کنیم

    چقد شمال تو پاییز خوووب باید باشه ها

    خیلی خوب شاید

    وای چقد دلم میخااد

    میکشم قفل و بندو میبرمت یه روز. واسا حالا

    واسادم. تو خیابون منتهی به ساحلم:)) داری میری ساحل بیا برم دار

    - کوچه پس کوچه های منتهی به ساحل که اغلب تمیز و بکرن، خلوتن، بعضاً ترسناک. پر دخترای مومشکی با لباس سفید که پروازم میکنن. میبرمت گوش ماهی جم کنیم

    غروبم بشینیم خورشیدو تو هشت دیقه طلاییش نگا کنیم، با پتو دور شونه برای محافظت در مقابل نسیم پاییزی از سمت دریا

     

     

      

  • ۲
  • ۳
    • حن ‍ا
    • سه شنبه ۲۷ مهر ۹۵

    دیدی واسه‎‌ توام ماه داشت دیوونه؟

     "خسته شدم از این‌جا.. سمفونی مردگان‌و از دیروز دس گرفتم که تمومش کنم.. چه‌قد رفته تو وجودم خط به خطش.. همه‌ش خودم‌و تو خونه‌ی نکبت‌شون می‌بینم، کنارشون زندگی می‌کنم حتا. نصف بیشترش‌و خوندم.. موومان سومش‌م.. بیس صفه جلوتر.

    انگار فیها خالدون شدیم این‌جا. خسته شدم. پُرِ کلاغ.. پاییز ترس‌ناکه اصن. کاش پاییز مرد بود منو بغل می‌کرد.. ماه بود کاش. سه ماه پاییزه، نصفِ بیشترش شب. یه ماه نداره برا من. بت قول میدم.

    اون‌جا هنوز بوی پاییز نمی‌آد.. سرد نیس. این‌جا ولی استخونای آدم میخاد بشکنه.. نفس بکشی تا طبقه هفتم‌ت یخ می‌شه، برف نمی‌آد فقط که آدم پاک بشه.. اون خوب می‌دونس سرما چه‌جوری سم‌کشی می‌کنه از آدم! "


  • ۱
  • ۴
    • حن ‍ا
    • جمعه ۲۳ مهر ۹۵