خونهمونو عوض کرده بودیم. اول که داشتیم اثاثکشی میکردیم مدام نق میزدم که نمیخام، همون خونه قبلیمونو میخام، اصلن چرا باید خونه رو عوض کنیم؟.. بعد وارد خونه جدید شدیم، هنوز میگفتم خونه قبلیمون بهتر بود، نگا کنید نور پذیراییِ اینجا اصلن خوب نیست، کاغذ دیواریاش خرابن.. بعد کمکم بیشتر دقت کردم، این خونه جدیده بین پذیرایی و نشیمنش اختلاف سطح داشت(That's the dream)، به غیر از اتاقخابای اصلیش دوتا اتاق خاب ِمهمون داشت، کاشیکاری دستشوییش خیلی قشنگ بود و نور پذیرایی ام با یه پردهی رنگ روشن عالی میشد. چرا زودتر خونهمونو عوض نکرده بودیم؟ چون داشتم خاب میدیدم. خب، بیدار که شدم انتظار نداشتم شکل و شمایل اتاق سابقمو ببینم؛ ولی اوضاع طبق انتظارم پیش نرفت، و دقیقن از صبح تا حالا اختلاف سطح نداشتن بین پذیرایی و نشیمن خیلی داره به چشمم میاد. کاشیکاری دستشویی که خیلی وقته رو اعصابم بوده، نور پذیرایی ام به نظرم میتونست خیلی بهتر این این باشه.