تقریبن داشت یادم می‌رفت چی شد که سر و کله این سویشرت زرد-مشکیه تو لباسام پیدا شد تا امشب که در حالی‌ که سویشرت زرد-مشکیه تنم بود و کلاهش رو سرم و وایستاده بودم تو تراس و به بابا خیره شده بودم که داشت شیر دست‌شوییِ توی تراس‌و تعمیر می‌کرد، نگاهم افتاد به آستینای بلند سویشرت زرد-مشکیه، و یادم افتاد تفریبن یازده سالم بود که یه شب فهمیدم یه سویشرت جدید لازم دارم؛ با بابا رفتیم که سویشرت بخریم ولی خب شب بود و دیروقت، و مغازه های مربوط زیادی باز نبودن. بالاخره یه جایی رو پیدا کردیم که باز بود و بهش می‌خورد سویشرت داشته باشه ولی خب وقتی رفتیم توش دیدیم سویشرت از آخرین چیزاییه که میشه ازش خرید. به‌هرحال من سویشرت میخاستم و نهایتن تنها مورد نسبتن مناسبی که پیدا کردیم -جوری که توی تنم بره و از تنم در نیاد- رو خریدیم که به غایت گرم و نرم بود. رنگ زرد-مشکی‌شو، که نشون می‌ده احتمالن تک‌رنگ بوده یا رنگای دیگه‌ش از زرد-مشکی ام بدتر بودن. تنه‌ش مشکیه و آستیناش زرد؛ سر آستیناش مشکیه پایینِ تنه‌ش زرد؛ یه ردیف خط شکسته مشکی روی آستیناش داره یه ردیف خط شکتسته زرد پایینِ تنه و دور کلاهش. از تنم درنمی‌اومد ولی مطمئنن برای سن یازده سال هم دوخته/بافته نشده بود، و هر سال که می‌گذشت می‌فهمیدم برای سنین دوازده، سیزده، چاهارده، پونزده، شونزده، هیوده، هیژده و نوزده سال هم دوخته/بافته نشده و برام سوال شد که چه‌طور تو سن یازده سالگی از تنم درنمی‌اومده. هنوزم می‌تونم پنج لایه لباس کلفت زیرش بپوشم بدون این‌که نگرانِ بسته نشدن زیپش باشم، و هنوزم باید آستیناش‌و تا بزنم تا بتونم از انگشتام استفاده کنم. هنوزم به غایت گرم و نرمه، و متاسفانه هنوزم زرد-مشکیه.