۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «DarkSideOfTheMoon» ثبت شده است

من به دخترم میگم «?Where were you» با اکسنت بریتیش.

چیستا یثربی عاشق پستچی‌شون بوده؛ برای خودش نامه می‌نوشته به آدرس خودشون، که پستچیه رو بیش‌تر ببینه. یه روز پستچیه بهش می‌گه:«خوش به حالتون چه‌قدر نامه دارید!» تا سالها این جمله به نظر چیستا، عاشقانه‌ترین جمله‌ی دنیا بوده؛ طوری که یه روز چندین سال بعد دخترش -نیایش- ازش می‌خاد یه جمله‌ی عاشقانه بگه و چیستا میگه:«خوش به حالتون چه‌قدر نامه دارید».

  • ۰
    • حن ‍ا
    • جمعه ۱۰ دی ۹۵

    چرا ارتباط برقرار کردن با بیگانگان جذّاب‌تر است

     چرا انقدر با کلمه‌ها سختم؟ نمی‌تونم حرف بزنم.. فکرام حتا تو ذهن خودم‌م به کلمه نزدیک نمی‌شن چه برسه خارج از اون. عملن باید یه زبان بهتر واسه ارتباط برقرار کردن.. نه، برای خالی کردن افکار و احساسات پیدا کنم. زبان خالی از کلمات؛ یعنی پیدا که کردم.. باید به حد اعلا برسونم‌ش که از کلمات بی‌نیاز بشم

    و تا وقتی که به حد اعلا برسونمش یا حرف نمی‌زنم، یا وختی حرف می‌زنم که کلمات مناسبش‌و کاملن از قبل پیدا کرده باشم.
    می‌دونی.. خیانت‌کارن کلمات.

     

    پی‌نوشت 1: کاری که «کوکی» کرده بود، کاملن قابل درک بود، ولی نمی‌شد آن را به کسی گفت، قابل بیان با کلمات نبود. کلمات، همان‌طور که یکهو ظاهر می‌شوند، دروغ می‌گویند‌. خداحافظ گاری کوپر - رومن گاری

    پی‌نوشت 2: این غریبه ها، معمولن از یادگیری زبان پرهیز می‌کردند. می‌ترسیدند مبادا در دام‌های کلمات گرفتار شوند و کلماتی که تعلق به دیگران دارد، به عنوان نوعی میراث بر سرشان آوار شود. آدم به زبان دیگران حرف بزند که چه؟ این کلمات چه ربطی به شما دارد؟ هیچ‌چیزش مال شما نیست. کلمات سکه های تقلبی‌اند که به شما می‌اندازند. هیچ‌چیزی در آن‌ها پیدا نمی‌کنید که خیانتی در آن نباشد. خداحافظ گاری کوپر - رومن گاری

     پی‌نوشت 3: دوباره راجع به این تگِ Dark side of the Moon؛ این‌جا اولین جایی نیست که این نوشته‌ها منتشر می‌شن، برای همین عمومن متاخر نیستن.. یه جورِ نوستالژی‌واری‌ان حتا شاید

    پی‌نوشت 4: Ships In The Night


  • ۳
    • حن ‍ا
    • چهارشنبه ۲۶ آبان ۹۵

    مستان سلامم می‌کردن

    دیگه تنها جذابیت رابطه‌ها وقتی شناختن بیش‌تر طرف مقابل نباشه، چیه؟ شناسوندن هرچه بیش‌ترِ خود به طرف مقابل. اون‌وقت اگه دیدگاه طرف مقابلتون‌م مث خودتون باشه، انتظار میره همه چی خوب پیش بره و بشه به‌ترین نوعِ رابطه، ولی خب نمی‌شه و به فاک می‌ره. چون قبل اینکه دچار این درک متقابل بشین یکی‌تون اشتباه رفتار می‌کنه مطمئنن.

    چرا باید جذابیتِ یه رابطه، شناختن بیش‌تر طرف مقابل نباشه؟ مگه اصل و اساس یه رابطه نباید همین باشه؟ نه وقتی که می‌دونی که هرچی تو شناخت آدما جلوتر بری کم‌تر خوشت می‌آد ازشون.

     

    پی نوشت: راجع به این تگِ  Dark side of the Moon؛ چرا دارک ساید؟(چرا من تو این پستم انقدر سوال می‌کنم؟) چون حرفای دارک سایدمه. چون من در واقع نه دو تا ساید، که چاهار تا ساید دارم. دارک ساید، برایت ساید، گرِی ساید و وایولت ساید. چرا مون؟ چون اسمم‌و توی گوشی‌ش سیو کرده بود مَهِ عاشق‌کُشِ طرّار. چون ماهِش بودم، اون‌م خورشیدم بود. بعضی وقتام من خورشیدش بودم. چرا مَهِ عاشق‌کُشِ طرّار و نه مَهِ عاشق‌کُشِ عیّار؟ چون دوست داشتیم طرّارو ربط بدیم به طُرّه گیسو و این داستانا. خلاصه. از یو سی، این پستا کامنتیگ‌م ندارن.

     

  • ۸
    • حن ‍ا
    • دوشنبه ۱۷ آبان ۹۵

    جنگ، حرص و آز، گذشت زمان، و بیماری های روانی

    نمی‌دونم ولی فک کنم بهتره به کسایی که شما رو تو ذهن‌شون به صورت هیرو و الگو و اینا می‌بینن هیچ‌وقت نزدیک نشین و باهاشون طرح دوستی نریزین؛ همون‌طور که اگه کسی تو ذهن‌تون به صورت هیرو و الگو و ایناس بهتره بهش نزدیک و باهاش دوست نشین.حتا اگه به نظرتون اینجوری می‌آد که "ما می‌تونیم خیلی دوستای خوبی بشیم واسه هم". ایتس ال ابوت "خراب شدن تصویر آدما تو ذهن هم‌دیگه وقتی هم‌دیگه رو واقعی‌تر و از نزدیک‌تر می‌شناسن". البته این مسئله به صورت بارزتر تو متولدای اسفندماه دیده میشه ولی نه طوری‌که بتونیم بگیم تو بقیه آدما اصلن وجود نداره. یه صفت پیش‌فرض واسه بشره؛ که خب ممکنه استثنائاتی هم توش باشه و آدمایی باشن که این صفت‌و جدن نداشته باشن، ولی خب.


  • ۶
    • حن ‍ا
    • دوشنبه ۱۰ آبان ۹۵