۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خانه به خانه در به در جستمت و نیافتم» ثبت شده است

یا رب تو کلید صبح در چاه انداز

 می‌گفت غم‌انگیزتر از اینایی که ساعت نُه شب خدافظی می‌کنن برن بخابن نیست. می‌گفت خیابونای شب خوش‌حال‌ترن. تنهاترن. نور چراغ ماشینا چند لحظه روشن‌شون می‌کنه، سایه‌های درختا، ساختمونا، به اندازه‌ی تمام خیابون کِش می‌آن؛ ماشینا رد می‌شن و خیابون دوباره فرو می‌ره توی تاریکی محض. حتا تابلوهای نئون هم بلد نیستن تنهایی‌ش رو از بین ببرن. سعی‌شون رو می‌کنن؛ که «هِی، بیا معاشرت کنیم.»؛ جواب نمی‌ده ولی. تو شب آدم می‌تونه تو سایه‌ها قایم شه، تو سایه‌ها وبدون این‌که کسی بفهمه زندگی کنه. می‌گفت اصلِ یه شبانه روز، شبه. می‌گفتیم شب چه ربطی به خاب داره! می‌گفتم من آدمِ شب‌م، آدم یازده به بعد. جمشید می‌گفت تو شب یه کارایی هست که تو روز نیست؛ مثلن دیدار یار. شب بهتره، صمیمیه. در عین حال یه فرصتی ام هست واسه نخابیدن. روز شما مهمونی رفتی؟ دیدی چه غمی هست تو روز؟ ظهر که انار نمی‌خورن. زیاد گفته بودیم در مدح شب؛ زیاد می‌گیم. در کنار همه اینا اما، می‌گفت یه چیز خطرناکی هست تو شب. مامان تِدم می‌گفت .Nothing good ever happens after 2 A.M.

امروز غروب که نشسته بودم تو فضای بزرگ و سقف‌بلند و سوله‌مانند و نه چندان شلوغِ ستاد و صورتم‌و تقریبن فرو کرده بودم تو ماگ چاییم‌ که بخارش بخوره به صورتم، به خانوم مومنی که در حال چک کردن آخرین کارام بود گفتم بلاخره فردا بعدِ مدت‌ها می‌تونم صُب با خیال راحت بخابم، اصلن الان به محض این‌که برسم خونه می‌خابم حداقل تا ابد، تا جبران شه این همه نخابیدنا و چرتای نصفه‌نیمه این مدت. ولی وقتی اومدم خونه شب بود، و شبا اصلن آدم دلش نمی‌آد بخابه؛ وقتی شب می‌شه و فارغ می‌شی انگار اصلن هیچ‌وقت خابت نمی‌اومده. همیشه تمام شب بیدار موندن و کار کردن‌/درس خوندنو ترجیح دادم به صبح زودتر بیدار شدن و کار کردن/درس خوندن. شبا می‌تونی چراغ زردِ حبابِ سرخابی‌دارِ اتاقت‌و روشن کنی و خودت تعیین کنی نور چه ‌جوری باشه و هیچ منبع نور طبیعی نتونه تو تصمیم‌ت دخالت کنه. شبا می‌تونی چراغا رو فولو ببینی، می‌تونی عکسایی بگیری که توشون چراغا فولو باشن. و همه اینا می‌ارزه به خطر و همه اتفاقاتِ نا-خوبی که ممکنه دو ِ شب به بعد بیفتن.

 

پی نوشت: صبح امروز بعدِ مدتها از باد سرد پاییزی که از شیشه‌ی ماشین می‌خورد به صورتم لذت می‌بردم و به همه جاهایی که ازشون می‌گذشتم نگا می‌کردم که توشون دربه‌در جسته بودم و نیافته بودم‌ت. شایدم یافته بودم‌ت؛ کی می‌دونه؟ تو می‌دونی. تو می‌دونی که آی ام سو بلایند تو سی یو کرامبلینگ این‌ساید، سورتینگ اوت اوت‌ساید، شویینگ آپ ویویدلی، همه جوره کلن. آی ام سو فاکینگ بلایند.

 

  • ۳
  • ۰
    • حن ‍ا
    • پنجشنبه ۲۷ آبان ۹۵

    And it's not a cry that you hear at night, it's not somebody who's seen the light, it's a cold and it's a broken hallelujah

    جوری نیست که بشه راجع بهش نوشت. بارها گفته و توافق شده که هیچ‌کس نمی‌تونست-و نمی‌تونه- سکسی‌تر از کوئنِ عزیز توی Take this waltz بگه I want you, I want you, I want you. بارها گفته شده هیچ‌وقت شعری به قشنگی Hallelujah نوشته نمی‌شه. اقلن دو بار گفته بودم که اگه کوئن بمیره من دو سال از زندگی انصراف می‌دم. خب، شاید اینو دیگه غلو کرده‌بودم اما امروز وقتی جلوی پلاکِ هفت وایستاده بودم و توی سکون و سکوت صبح جمعه غرق شده بودم و لرزش ربه‌کا رو احساس کردم و برداشتمش و دیدم که مُژ اس‌ام‌اس داده که:"کوئن مرد حنا"، زیر آفتابی که به با پاییز مغایرت داشت، یه چیزی توی دلم لرزید؛ بیش‌تر از اون چیزی که از خورشید برمی‌اومد گرمم شد و گر گرفتم و دیگه حرفای خانومی که داشت راجع به روابط پیچیده خانوادگی‌شون توضیح میدادو درست نشنیدم.

    آقای عزیزِ عزیز؛ دلمون برات تنگ می‌شه، دلمون برات خیلی خیلی تنگ می‌شه. Rest in peace legend.

     

  • ۳
  • ۴
    • حن ‍ا
    • جمعه ۲۱ آبان ۹۵

    Give me a million or give me one, I do not care

    خونواده ای رو ببینی که تازه هفت روزه صاحب یه دختر کوچولو شدن، یه نفر برات یه لیوان آب نطلبیده بیاره که خستگی‌تو در کنی، تو غروب و بارون قدم بزنی تا خونه، حبیب‌ـی داشته باشی که بهت زنگ بزنه تا با اولین بارون پاییزی، پاییزو بهت تبریک بگه، بری زیر دوش آب گرم و آقای روزنتال بخونه:

    I couldn't count the who's, the how's, the wheres, the glances shared, the blinking eye, the morning trains, the midnight pains
    All add up to make a life
    That's the meaninglessness of numbers to me


  • ۳
  • ۳
    • حن ‍ا
    • چهارشنبه ۱۲ آبان ۹۵

    نبودی، بی تو بزرگ شدیم

    نشسته بودم تو ساکت ترین جای دنیا، هیچ‌کی توش نبود. هیچ‌کی. هر از چند گاهی یه نفر می‌اومد رد می‌شد که بره تو کتاب‌خونه‌ای که سمت راستم بود. از کتاب‌خونه‌م هیچ صدایی درنمی‌اومد. هیچی. اومده بودم تبلت‌و بزنم به شارژ و نشسته بودم روی میز و پاهام از شدت معلق بودن خاب رفته بودن و تکیه داده بودم به پنجره‌ی پشتِ‌سرم و به اون روز فک می‌کردم. روزی که می‌تونست سالگردی باشه برای خودش، اگه بودی هنوز. دیروزِ نوزده ساله شدنم. همون روز که امتحان استاتیک داشتم. همون روز که نه فقط اون دوتا پسر سر تا پا سیاه‌پوشِ ریش‌دار، که کل جمعیت مذکرِ جهان-کمافی‌السابق- یاد تو می‌نداختن‌م. همون روز که اون پسرِ سیبیلوی عینکیِ خندان تو ایستگاه مترو ازم خاست که بذارم از دُم موهام و مانتوم و کوله‌م عکس بگیره و گذاشتم و خندان‌تر شد. همون روز که باد خیلی گرمِ تابستونی می‌اومد مدام، و موهای اون دختره که دستش عروسک پلنگ صورتی بود تو باد به‌هم می‌ریخت. همون روز که زیر اون پُله-که نورپردازی زرد و بنفش داشت- اون آقائه که تپل و چشم‌روشن بود اصرار داشت من‌و برسونه. همون روز که نشستم منتظر بابا، رو اون نیمکته تو اون پارکه که وقتی بودی ازش بهت زنگ می‌زدم و زنگ می‌خورد و جواب نمی‌دادی و بعدش خودت زنگ می‌زدی. همون روز که آخرین غروب هیژده‌سالگی‌مو دیدم. همون روز که باد خیلی گرمِ تابستونی می‌اومد مدام. نشسته بودم روی میز و پاهام از شدت معلق بودن خاب رفته بودن و تکیه داده بودم به پنجره‌ی پشتِ‌سرم و از پنجره باد سرد پاییزی می‌اومد و رخنه می‌کرد تو تنم.

     

  • ۴
  • ۲
    • حن ‍ا
    • سه شنبه ۴ آبان ۹۵

    "Let's call it "pre-legen, wait for it, dary

    تعطیلات عظیمی پیشِ‌روم نیست. در واقع اگر این دیوارِ رویه‌رو که روش پنجره و پرده و سی و سه تا عکس داره رو "پیشِ‌رو" در نظر بگیریم و بعد، از اتاق به مقصد تراس خارج شیم و بریم جلو تا برسیم به دیواری که از دیوارای معمولی کوتاه‌تره و منتهاالیه تراسه و اگه از روش بپریم پایین سه چاهار متر پایین‌تر توی حیاط فرود میایم(احتمالن نه صحیح و سالم)، تعطیلات من همون دیواره‌س که از دیوارای معمولی کوتاه‌تره. به اندازه‌ی نصف عرض اتاق به علاوه عرض تراس باهاش فاصله دارم. تعطیلاتم پیشِ روم نیست؛ عظیمم نیست. اندازه همون سه چاهار متری که از کف تراس تا کف حیاطه. فقط کاش قطع نخاعی چیزی نشم.

     

    امروز وقتی درک کردم -با وجود به تحصیل اشتغال نداشتن در حال حاضر- توی تعطیلات نیستم، که داشتم بعدِ یه وقفه‌ی کوتاه بین کار برای ناهار از جلوی درِ یه استخر رد می‌شدم که برگردم به محل کارم، با نگرانیِ تموم نشدن کارم، عقب افتادنِ کارم، تموم شدن شارژ تبلت، خراب بودن پاوربانک، باز شدن بند کفشام، عقب رفتنِ روسریم، به اندازه کافی بلند نبودن مانتوم، درد شدید مچ دست چپم، درد معمولی کمرم، گم شدن و دزدیده شدن، و یه دختر که -برعکسِ من که هنوز فک می‌کردم تو تعطیلاتم- تو تعطیلات نبود ولی معلوم بود چیزی جز پرسش کلاسی زیست و عکس پروفایل تلگرامش نگرانش نکرده، رفت توی استخر. بعد من فهمیدم که در واقع این دختره‌س که علارغم اشتغال به تحصیل، توی تعطیلاته چون حتا امروز پنج‌شنبه بوده و مدرسه‌م نرفته، فردام جمعه‌ست و مدرسه نمی‌ره و من تا یه ماه دیگه حتا جمعه ها و تعطیلات رسمی هم نمی‌تونم دیرتر از هفت و نیم صبح پاشم و زودتر از شیش و نیم عصر برگردم خونه. و باید نگران تموم نشدنِ کارم و درد مچ و کمر و گردن و استخر نرفتن باشم.

     

    پلی‌لیستِ خفنِ خفنم افتاده گوشه ربه‌کا. یه دورم وقت نشده آهنگاشو گوش کنم تا حالا. پورت هندزفریِ روی بند کیفم همین‌جوری بی استفاده مونده، هندزفریِ خفنِ Rockم هم. آخرین عکسی که با ربه‌کا گرفتم واسه اون دفعه ایه که تی‌شرت راه راه افقی‌مو پوشیده بودم و عکس پروفایل تلگرامم‌و هزار ساله عوض نکردم.

     

  • ۲
  • ۰
    • حن ‍ا
    • پنجشنبه ۲۹ مهر ۹۵

    Or am I going way too fast?

    گفتم تو زینبی؟ گفت آره از کجا میدونستی؟ گفتم از قیافه‌ت معلومه آخه! انگشتش‌و گذاشت روی پیشونیش گفت نه میخام این خال‌مو بردارم!

     

    چی‌کار می‌کنن با بچه چار پنج ساله که فک می‌کنه خال پیشونی‌ش یه اشکاله که باید حذف بشه؟ فک می‌کنه وقتی بهش می‌گن "از قیافه‌ت معلومه" یعنی "خال روی پیشونی‌ت خیلی تابلوئه و بدون اون بهتری"؟!

     

  • ۳
  • ۳
    • حن ‍ا
    • سه شنبه ۲۷ مهر ۹۵

    می‌گه جذذذاب‌و‌ یه‌جوری میگی من می‌دونم چه شکلی هستی الان ^_^

    - خوبه؟ هیجانم داره بنظرم.. اگه یه نیمه ی گمشده پیدا کنی مثلن

    نیمه گمشده رو بعید میدونم.. چی بود بعید نمیدونستم؟ .. یادم نیس

    دلم برات تنگ شده گح:/ البته آبنبات بنفش ارجحیت داره به تو، تو انتهای جدولی

    امروز نمیای بریم بیرون؟

    سه رسیدم خونه

    نمیرسیدی خب

    خبر نداشتم که

    این تاچ نیستی دیگه

    تو حالت عادی تو تا شب نیستی، اونی که باید غیر عادیشو به عرض برسونه تویی نه من

    من این همه عادی بودم تو به عرض رسوندی؟

    من عارضم همیشه، تو نیستی دیگه، عی بی خبر بده ترینی. بی خبر بده :|

    - :))))))))

    بیمار خنده های توام بابا جان!

    - :*

    - روان نویس بنفشم خریدم. حیفم میاد بنویسم باش تموم شه

    کاش طرفای خونه تون بودم لااقل میومدم خفتت میکردم

    - شربت میدادم بهت. آلبالو

    - آلبالو


    من نمیخام کسیو دوس داشته باشم

    میدونی پروژه م به کجا رسید؟ پروژه What you Wholeheartedly want

    به کجا؟

    - به اینجا که تو باید فال این لاو بشی. ترجیحن با یه آدم جدید؛ ینی نه که مثن طرفو قبلن ندیده باشی حتمن، ولی کراش مراش روش نداشته باشی از قبل. و اینکه میگم باید، نه که لازم داشته باشه تو سعی کنی، ولی این فاز "نمیخام کسیو دوس داشته باشم"و بذاری کنار. به دنیا عشق بورزی که طرف که اومد گارد نگیری

    باشه آدمشو پیدا کنم میذارم تو برنامه هام :))

    نه، نباید اول آدمشو پیدا کنی بد فازتو عوض کنی. برعکس. Let the Right One in بابا

    ینی هرکی بود؟ هرکی اومد؟

    میفمی طرف خودشه یا نه دیگه

    - اگه مثلا لاو یه دریاچه باشه، من تو ساحلش باشم، نوک انگشت پام خیس بشه از آب دریاچه هه، من میشم یه آدم دیگه. اینو بت قول میدم. منتها دستامو بستم با طناب به اون عقبا :))

    تو ساحلش نیستی اصن. هستی؟

    شایدم فقط صداش به گوشم خورده، فک کردم تو ساحلشم!

    من دقیقن میگم که باید بری تو ساحلش تا موج بهت بخوره دیگه.. از اون عقبا چه انتظاری داری. میدونی چه انتظاری داری؟

    نه!

    که انقددد طوفانی و متلاطم بشه که تو از ته دنیا خییییس آب بشی

    - دیدی چه صاف زدی؟:))

    خیلی صاف میزنم من اصن^^

    کسی نیس انقد متلاطم بشه ، یقیناً

    میشه ولی نه یهو از اول. تو تو ساحل باشی میبینی تلاطمشو، از ته دنیا که نمیبینی. منم نمیگم برو تو دریا که، همون تو ساحل پرسه بزن چیزیو از دس ندی:))

    کوسه و ماهی تزئینی گیرم نیاد ، حتما خرچنگ و گوش ماهی پیدا میکنم.. سوار شیم بریم دریای رشت:))

    بارون بزنه بریم شمال تی بی تی سیر و سفر

    رو شیشه دون دون بزنه. لیمو بخوریم :))

    آلبالو

    دلم اتوبوس میخاد ، کاملا سانروف. بریم شمال، نم بارون بزنه باد موهامونو ببره یخ کنیم

    چقد شمال تو پاییز خوووب باید باشه ها

    خیلی خوب شاید

    وای چقد دلم میخااد

    میکشم قفل و بندو میبرمت یه روز. واسا حالا

    واسادم. تو خیابون منتهی به ساحلم:)) داری میری ساحل بیا برم دار

    - کوچه پس کوچه های منتهی به ساحل که اغلب تمیز و بکرن، خلوتن، بعضاً ترسناک. پر دخترای مومشکی با لباس سفید که پروازم میکنن. میبرمت گوش ماهی جم کنیم

    غروبم بشینیم خورشیدو تو هشت دیقه طلاییش نگا کنیم، با پتو دور شونه برای محافظت در مقابل نسیم پاییزی از سمت دریا

     

     

      

  • ۲
  • ۳
    • حن ‍ا
    • سه شنبه ۲۷ مهر ۹۵